تشویش

هیچی

تشویش

هیچی

چه کسی سرنوشت مرا رقم زد؟

خودم؟

خدای من تو؟

چرا هرگز مرز بین جبر واختیار را نفهمیدم؟

اگر من ! پس وای بر من .

واگرتو!! چگونه با ان همه رحمانیت حساب این تن و روح زخمی و مجروح را نکردی؟

چه می گویی؟حساب کرده ای؟!! می توانست بدتر از اینها باشد؟ اما من از اولیای تو نبودم.

دوستم داشتی؟!!!

اگر با من نبودش هیچ میلی  چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟

به راستی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟

نظرات 4 + ارسال نظر
سعید دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1384 ساعت 02:59 ب.ظ http://neverend.blogsky.com

کلاغ سیاها جنبه ی یه فکر بازو ندارن !
به قول علی(ع) خیلی کمن اونایی که خودشونو مثل مردمی کنن و از جمله ی اونا به حساب نیان !
مگه نمیگید زنان تحقیر شده ...
پس چرا خودتونو تحقیر می کنید؟ چه چیزی زیبا تر از مادر میشناسید که بچه هاشون ازش تشکر کنن؟ به خاطر به دنیا اومدن و چشیدن طعم وجود.... و کشیدن درد دوری و... شنیدن صدای انتظار... و دیدن لحظه ی دیدار...
چه کسایی غیر از ثمره های زندگی یه مادر می تونن ...مثل اون یه مادر بشن؟

سیامک دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1384 ساعت 03:23 ب.ظ http://siamaksalimy.blogsky.com

مرداب به جایی نمی رود

و دریا در خودش غرق نمیشود اما

سکوت تنها دریایست که میتوان در آن غرق شد.


از اینکه به من سر زدی متشکرم .
لینکتو قرار دادم .
باز هم به من سر بزن .
خداحافظ .

امیر دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:16 ب.ظ http://pws.blogsky.com

کدامیک از درختانی که زیر سایه شان با هم قدم زدیم، قسم بخورند
تا تو صداقت نگاهم و پاکی عشقم را باور کنی؟!

مترسک دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 02:06 ق.ظ http://matarssak.blogsky.com

سرنوشت مرا بتی رقم زد که دیگرانش می پرستیدند..
این نزدیکی ها یه مزرعه هست تو هم بیا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد