-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 آذرماه سال 1386 13:07
سلام عمه جان از خواهر عزیزتر . به خاطر شما دوباره دارم مینویسم. با رنگ سبز شروع کردم که دوست دارید.وزیباست و ارامبخش.مهیار تازه رفته ویک خروار کار ریخته سرم .برای همین مغزم کار نمیکنه یعنی تو اشپزخونه داره ظرف میشوره.کاش ظرفها تمیز هم میشدند.راستی عمه ترنج و رهام بهتر شدند؟داشتم باهوشی ترنج را برای بچه ها تعریف می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 دیماه سال 1384 13:14
چه کسی سرنوشت مرا رقم زد؟ خودم؟ خدای من تو؟ چرا هرگز مرز بین جبر واختیار را نفهمیدم؟ اگر من ! پس وای بر من . واگرتو!! چگونه با ان همه رحمانیت حساب این تن و روح زخمی و مجروح را نکردی؟ چه می گویی؟حساب کرده ای؟!! می توانست بدتر از اینها باشد؟ اما من از اولیای تو نبودم. دوستم داشتی؟!!! اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا...
-
حقارت
شنبه 24 دیماه سال 1384 09:43
زنان تحقیر شده مردان حقیر به دنیا می اورند. مردمان حقیر جامعه ای ازاد نخواهند ساخت.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 دیماه سال 1384 16:15
....
-
اغاز
چهارشنبه 7 دیماه سال 1384 14:07
................................................
-
تشکر
سهشنبه 6 دیماه سال 1384 13:19
از همه به خاطر کمکها و همفکریهایشان متشکرم ممنون از پیشنهادهای شما در مورد غذا دارم اسم غذا ها را یادداشت میکنم تا از شر بحران ساعت چهار خلاص بشم .هر وقت فرصت کردم به همه سر میزنم میدانید که سرم چقدر شلوغ است .روی دوستی شما حساب باز میکنم اساسی.تا بعد
-
تشکر
سهشنبه 6 دیماه سال 1384 13:13
از همه به خاطر کمکها و همفکریهایشان متشکرم ممنون از پیشنهادهای شما در مورد غذا دارم اسم غذا ها را یادداشت میکنم تا از شر بحران ساعت چهار خلاص بشم .هر وقت فرصت کردم به همه سر میزنم میدانید که سرم چقدر شلوغ است .روی دوستی شما حساب باز میکنم اساسی.تا بعد
-
بدون عنوان
سهشنبه 6 دیماه سال 1384 12:57
ما ان چیزی هستیم که تکرار حرکاتمان بیانگر ان است پس ممتاز بودن نیز یک عمل نیست بلکه یک عادت است ارسطو
-
صبحی دیگر
یکشنبه 4 دیماه سال 1384 10:19
امروز صبح کلی مطلب در مورد خودم نوشتم اما بعد همه را حذف کردم شاید روزی دگر دوباره بنویسم . فکر میکنم وبلاگ من تبدیل به دفترچه خاطرات شود عیبی ندارد مهم این است که نوشتن ارامم میکند ومن سالهاست که دیگر نمی توانم بنویسم حتما در نوشته های بعدی از شما نظر خواهی خواهم کرد امیدوارم کمکم کنید تا بعد ...
-
یک روز جمعه دیگر
جمعه 2 دیماه سال 1384 11:38
من نمیخوام چیزی بنویسم فقط عکس میذارم عکسا نشونه مطلبمه باید فکر کنید تا بفهمید
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 دیماه سال 1384 01:57
راستش خودمو اماده کرده بودم که کلی اه وناله کنم اما دلم نمییاد هیچ چیز تو این وبلاگ بنویسم نمیدونم چرا اما وبلاگای زیادی را خوندم که توپاشو گذاشتم تو لینکدونی وبلاگم
-
بدون عنوان
پنجشنبه 1 دیماه سال 1384 14:15
درود بر همه شما عزیزان ایرانیان اریاییان نمیدونم چه بگم در هر حال